کد مطلب:225179 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:263

بیان دخول قاسم بن رشید در ارض روم و جنگ مسلمانان و ایشان
در این سال قاسم بن رشید در ارض روم درآمد و این واقعه در شهر شعبان بود پس در كنار قره رحل اقامت بیفكند و آن قریه را محاصره كرد قره با قاف و راء مهمله قریه ایست نزدیك به قادسیه ذی القره به آنجا منسوب است و نیز قاسم بن رشید عباس بن جعفر بن محمد بن الاشعث را با جمعی به كنار حصن سنان بفرستاد عباس با مردم خود در آنجا فرود آمد و چندان بپائید تا مردم آن حصن را كار دشوار و چنان دچار رنج و زحمت گشتند كه رومیان به عباس پیام كردند كه سیصد و بیست تن از اسیران مسلمانان را بدیشان فرستند مشروط به اینكه از كنار آن قلعه بكوچند قاسم بپذیرفت و از كنار قره و حصن سنان كوچ كرد و در این سفر علی بن عیسی بن موسی در خدمت قاسم بن رشید در زمین روم بود و در آنجا وفات نمود و در این سال پادشاه روم آن ترتیب صلحی را كه پادشاه سابق روم با مسلمانان مقرر داشته بودند و عهد و میثاق نهاده درهم شكست و آنچه را قرار داده بودند به مملكت اسلام تقدیم نمایند بازداشت و سبب این شد كه صاحبه روم در این وقت زنی بود كه رینی نام داشت و ازین پیش علت صلحی را كه در میان مسلمانان ورینی روی نهاده بود باز نمودیم و در این هنگام مردم روم بشوریدند ورینی را از سلطنت روم خلع كرده نقفورا به سلطنت بنشاندند و مردمان روم بر آن عقیدت بودند كه نقفور از فرزندان جفنة از قبیله غسان است و پیش از آنكه پادشاه شود والی دیوان خراج بود و چون مدت پنج ماه از خلع رینی از سلطنت برگذشت بدنش نیز از سلطنت روح مخلوع گشت و به دیگر جهان پیوست گفته اند چون نفقود در سلطنت روم استقلال كامل یافت مكتوبی به این مضمون بنوشت .

«من نقفور ملك الروم الی هارون ملك العرب اما بعد فان الملكة التی كانت قبلی اقامتك مقام الرخ و اقامت نفسها مقام البیدق فحملت الیك من اموالها ما كنت حقیقا به حمل اضعافها الیها لكن ذالك لضعف النساء و حمقهن فاذا قرات كتابی هذا



[ صفحه 168]



فاردد ما حصل لك من اموالها و افتد نفسك بما تقع به المصادرة لك و الا فالسیف بیننا و بینك» .

از جانب نقفور پادشاه روم بسوی هارون پادشاه عرب نوشته می شود كه آن زنی كه پیش از من در این مملكت كار فرمای مرد و زن و نگاهبان كوی و برزن بود ترا چنان بزرگ و خود را چنان كوچك پنداشت كه در نطع لعب شطرنج خیال ترا مقام رخ داد كه با حالت سرافرازی بهر جای تركتاز نماید و خود را منزلت بیرق و پیاه نهاد كه پیاده و با نیاز خانه به خانه طی نماید لاجرم از اموال این مرز و بوم آنچه را كه سزاوار آن چنان كه تو دو چندان به خدمت او باج فرستی به تو برسم خراج تقدیم كرد و این حال و این كار همه از حیثیت ضعف و سستی و حمق و نقصان خردی است كه در زنان است هم اكنون كه او برفت و من بجای او هستم آن سبو بشكست و آن پیمانه ریخت به محض اینكه این نامه ی مرا بخواندی آنچه در این مدت از اموال او حاصلی كرده ی باز پس فرست و جان خود را از موضع مصادره آن اموال از چنگ اجل برهان و تقدیم آن مال را فدیه خود بگردان و گرنه شمشیر آبدار و تیغ آتش بار در میان ما كار خود را خواهد كرد ، چون این مكتوب به رشید رسید و بخواند و مطویاتش را بدانست چنانش آتش خشم فروگرفت و درونش كانونی شعله ناك و حالتش دیگرگون شد كه هیچكس را تاب آن نماند كه بدو نظاره كند تا چه برسد كه با وی طرح سخنی در اندازد و اهل مجلس او از بیم سطوت او تن به تن به پای شدند و بیرون رفتند از بیم اینكه مبادا سخنی بر زیارت گویند یا كاری ناپخته از ایشان روی نماید و راه تباهی سپارند وزیر را نیز اظهار رأی و صواب اندیشی نماند و از آن بهتر ندید كه رشید را به حال خود گذارد تا برحسب استبداد رأی خود بدون صواب دید او بهر چه خود خواهد كار كند پس هارون الرشید قلم و دوات بخواست و بر پشت همان نوشته ملك روم نگاشت بسم الله الرحمن الرحیم من هارون امیرالمؤمنین الی نقفور كلب الروم قد قرأت كتابك یا بن الكافرة و الجواب ما تراه دون ان تسمعه والسلام» بنام یزدان بنده نواز از جانب هارون امیرالمؤمنین بسوی نقفور سك روم نامه ات را خواندم ای پسر زن كافره



[ صفحه 169]



جواب آن است كه می بینی نه اینكه می شنوی والسلام .

در تاریخ مختصر الدول مسطور است كه در سال یكصد و هشتاد و هفتم ایرینی ملكه روم را از سلطنت روم خلع كردند و نیقیفور را كه از اولاد جبله بود بر تخت سلطنت بنشاندند و این ایرینی همان مادر قسطنطین بن لاون می باشد كه پادشاه روم بود و چنانكه اشارت رفت چشم او را میل كشیدند و ایرینی را بجایش بنشاندند و چون نیقیفور به سلطنت جلوس كرد به هارون نوشت همانا ملكه سابق روم ایرینی حمل كرد از اموال خود بسوی تو آنچه را كه سزاوار بود كه تو چندین برابر آن را بدو فرستی لكن این كار به سبب ضعف زنان و حمق ایشان است چون این مكتوب مرا بخواندی هر چه بستانده ی بازفرست و الا شمشیر بران در میان ما حكمران است هارون سخت غضب آلوده شد و در پشت همان نوشته نوشت از جانب هارون امیرالمؤمنین بسوی نیقیفور بزرگ روم مكتوب را خواندم و جواب آن است كه بنگری نه بشنوی و در همان روز بر نشست و راه سپرد تا بهر قله رسید و بسوخت و ویران كرد و مراجعت نمود .

و در مجانی الادب مسطور است كه هارون در جواب ملك روم نوشت من عبدالله امیرالمؤمنین هارون الی نیقیفور زعیم الروم فهمت كتابك و الجواب ماتراه دون ما تسمعه تا آخر خبر و ابن اثیر در طی این خبر می گوید هارون الرشید این جواب نوشت و بدون اینكه هیچ درنگ نماید در همان روز با سپاهی خون خوار و نبرده سوارانی مرد او بار به صحرا و كوهسار رهسپار شد و با خشمی جهان سوز و بختی فیروز روز و شب بتاخت تا در كنار هر قله فرود شد - هر قله بكسر هاء هوز و فتح باء موحده شهری است در بلاد روم - و آن شهر را برگشود و اموالش را به غارت برد و آتش در ابنیه بزد و عماراتش را ویران ساخت و جمعی را بكشت و اسیر نمود نقفور چون این شر و شور بدید خواستار مصالحت و موادعت شد و شرط بر نهاد كه همه ساله خراج به درگاه رشید تقدیم كند رشید نیز آنچه او خواست بپذیرفت و چون از آن غزوه بازگشت و برقه پیوست نقفور دیگر باره عهد خود بشكست و در آن



[ صفحه 170]



میثاق به خیانت رفت و چون در این وقت سرمائی سخت روی آورده بود نقفور یقین داشت كه هارون دیگرباره به مخاربت مراجعت نمی جوید اما چون خبر نقض عهد او با منای دولت رشید رسید هیچكس جسارت نكرد كه رشید را خبر دهد چه از آن بیمناك بودند كه رشید در آن شدت سرما جنبش گیرد و جان این جماعت و خودش را درد معرض تلف درآورد لاجرم حیلتی بكار بردند و با شاعری از مردم سپاهی رشید كه او را ابو محمد عبدالله بن یوسف و به قولی حجاج بن یوسف تمیمی می گفتند این مطلب را در میان نهادند و آن شاعر در این اشعار گوشزد رشید كرد و به قول ابی الفرج اصفهانی در مجلد هفدهم اغانی تمامت شعراء از قول این امر روی برتافتند مگر شاعری از اهل جده كه مكنی به ابی محمد و مجید و قوی النفس و قوی الشعر بود و در زمان خلافت مأمون به دست ذی الیمینین دارای قدر و منزلتی بس رفیع گردید صد هزار درهم از یحیی بن خالد بگرفت و به خدمت رشید درآمد و این شعر را قرائت نمود .



نقض الذی اعطیته نقفور

فعلیه دائرة البوار تدور



ابشر امیرالمؤمنین فانه

فتح اتاك به الاله كبیر



فتح یزید علی الفتوح یؤمنا

بالنصر فیه لواؤك المنصور



فلقد تباشرت الرعیة ان اتی

بالنقض عنه وافد و بشیر



و رجت یمینك أن تعجل غزوة

تشفی النفوس مكانها مذكور



اعطاك جزیته و طاطا خده

حذر الصوارم و الردی محذور



فاجزتها من وقعها و كانها

با كفنا شعل الضرام تطیر



و صرفت بالطول العساكر قافلا

عنه و جارك آمن مسرور



نقفور انك حین تغدر ان نای

عنك الامام لجاهل مغرور



اظننت حین غدرت انك مفلت

هبلتك امك ما ظننت غرور



القاك حینك فی زواخر بحره

فطمت علیك من الامام بحور



ان الامام علی اقتسارك قادر

قربت دیارك ام نات بك دور



لیس الامام و ان غفلنا غافلا

عما یسوس بحزمه و یدیر





[ صفحه 171]





ملك تجرد للجهاد بنفسه

فعدوه ابدا به مقهور



یا من یرید رضی الاله بسعیه

والله لایخفی علیه ضمیر



لانصح ینفع من یغش امامه

و النصع من نصحائه مشكور



نصح الامام علی الانام فریضة

و لاهلها كفارة و طهور



و ابوالعتاهیه اسمعیل بن قاسم شاعر مشهور در این باب می گوید :



امام الهدی اصبحت بالدین معنیا

و اصبحت تسقی كل مستمطرریا



لك اسمان شقا من رشاد و من هدی

فانت الذی تدعی رشیدا و مهدیا



اذا ما سخطت الشی ء كان مسخطا

و ان ترض شیئا كان فی الناس مرضیا



بسطت لنا شرقا و غربا یدالعلی

فاوسعت شرقیا و اوسعت غربیا



و وشیت وجه الارض بالجود و الندی

فاصبح وجه الارض بالجود موشیا



قضی الله أن صفا لهارون ملكه

و كان قضاء الله فی الخلق مقضیا



تحلبت الدنیا لهارون بالرضی

فاصبح نقفور لهارون ذهیتا



و این چند شعر را تیمی انشاد كرد :



لجت بنقفور اسباب الردی عبثا

لما راته بغیل اللیث قد عبثا



و من یزر غیله لا یخل من فزع

ان فات انیابه و المخلب الشبثا



خان العهود و من ینكث بها فعلی

حوبائه لاعلی اعدائه نكثا



كان الامام الذی ترجی فواضله

أذاقه ثمر الحلم الذی ورثا



فرد الفته من بعد ان عطفت

ازواجه مرها یبكینه شعثا



چون از انشاد این اشعار در خدمت رشید بپرداخت رشید گفت آیا نقفور چنین كرده است یعنی نقض عهد كرده و بدانست كه وزرای او در این كار با او به حلیت رفته اند پس بدون تأمل برنشست و در چنان سرمای گزنده به سخت ترین محنت و درشت ترین كلفت و مشقت كوه و دشت در نوشت و صعب و سهل در سپرد تا بر در روم فرود گشت و از آنجا بر نخواست تا آنچه خواست بجای آوردند و رشید را خوشنود ساختند و دلش را از آن درد و اندوه آسوده نمودند در این وقت ابوالعتاهیه در این فتح و فیروزی



[ صفحه 172]



و انجام مرام اشارت كرد و گفت :



الانادت هر قلة بالخراب

من الملك الموفق بالصواب



غدا هارون یرعد بالمنایا

و یبرق بالمذكرة القضاب



و رایات یحل النصر فیها

تمر كانها قطع السحاب



امیرالمؤمنین ظفرت فاسلم

و ابشر بالغنیمة و الایاب



ابن اثیر نوشته است كه گفته اند آن فعل نقفور و این اشعار سبب سفر كردن رشید به طرف روم و فتح هر قله شد چنانكه در ذیل حوادث سال یكصد و نودم هجری انشاءالله تعالی مذكور می داریم ، حموی در كتاب مراصد الاطلاع می گوید هر قله بكسر هاء و فتح راء مهمله شهری است در بلاد روم هارون الرشید آن شهر را برگشود و مردمش را اسیر ساخت و در جمله اسیران دختر به طریق آن شهر بود و در آنجا كه غنیمت را به فروش می رسانیدند آن دختر را نیز به معرض بیع درآوردند حاجب رشید آن دختر را بخرید و چنان شد كه دوشیزه به طریق را نزد آن مرد مكانت و منزلتی عظیم حاصل شد و او را با خودش به جانب رقه نقل داد و برای آن ماه دیدار كوشكی در میان بالس ورقه مشرف بر فرات بنیان كرد و نامش را هر قله نهاد و مدتی آن بنای عالی معمور بود و از آن پس برحسب عادت روزگار خراب شد و نشان بنیانش و ابنیه و آثار عجیبه اش سالها باقی ماند و این بنا از جانب غربی نزدیك به صفین است و نیز هر قله به روایت یاقوت حموی قریه مشهوره از شهر حله از عمل صدرین است والله تعالی اعلم و از این پس انشاءالله تعالی در ذیل حكایات رشید با شعراء و اشجع شاعر سلمی به پاره اشعار و اخباریكه در این مقام وارد است بالمناسبه اشارت می رود .

راقم حروف گوید گمان چنان می رود كه این اصرار و ابرام رشید در چنین موارد برای این بود كه مردم نگویند بعد از انقراض برامكه امور مملكت منظم و منسق و سلطنت محتشم و مقتدر نیست و هم در این سال ابراهیم بن عثمان بن نهیك به حكم رشید به قتل رسید و سبب قتل ابراهیم ازین پیش در ذیل احوال برامكه و حمایت او از ایشان سبقت نگارش یافت .



[ صفحه 173]